غریـو بی ـهـــوده

۵ مطلب در آبان ۱۳۹۶ ثبت شده است

در هویتِ جنایتکارم قدم بر میدارمُ دلم گرفته برایت. و تو. که هیچ نمیدانی.

مسمویت با دیگوکسین. تهوع تا استفراغ و بیرون رویِ زیاد. منجر به مرگ ناشی از کلاپس قلبی عروقی.

صداش رسید. از ته لونه. دلتنگ شده بود. و حالا. نیست که نیست که نیست. و هیچ نمیداند که هنوز. دوره می کنم. گاه نوشت های مغمومِ جنونی بی سبب را. با آن نگارِ اغواگر. همه ی آن دروغ ها.

بلند می شود. رایحه ای قدیمی. از موهای سبز و سیاه؟ خون. می چکد از دماغم. بوی تو بود. این اطراف، مردی؟

شاید که یک نفر دارد زل می زند.

مانستنی. هیچ انگار و بی مقدار.

اختلال ماژور.

تو از آن قاب سیاه ـت بیرون نمی آیی که به دیواری، نه؟

شانسی برای رجاع نیستو انتهای جهان به انتظارِ ناکامی من ایستاده ای که آن ریشخندِ مرگبارت را تحویلم بدهی.

هر چه هست. راه غمگینی ست.

- مارلبرو عم فقط کلاس داره. سیگار میخای، وینستون کون قرمز.

این ها مسئله نیست. این ها مسخره است.


  • بـی ــتــ. اِل
از برابرِ من می گذری.
لبخند میزنم.
خوشحال نمی شوی.
خاموش می شوم.
سیاهی چشممان. سیاه می شود. سیاه تر.
بی آرزو در خود به ملال، فرو می روم.
اگر راه به هیچ کجا نمی بری، من میبرم. آن دور. من را. که دلیل ـش همه ،هیچ، باشد وقتی پایش از گرهِ کنفی آویزان می ماندُ در خلوت بی حوالیِ خود، از نخاع قطع شود.
نفس نکشد. به طول زمان پیش از این.
فرو شده در ماسه های انتظار. می بری. انتظاری بی تاب.
و من. چه آسوده اشتباه می کنم. دور از تو.
بازخواست می کنی. من را. که برای آن مفهومی ندارد.
تمام هستیِ خویش، چنان نثر مرموزِ مکتومی، می ماند برایش. که هیچگاه معنا نمی شود.
تا به انتها.
  • بـی ــتــ. اِل

می بَرَد آن دور ها. نعش بو گرفته ی کثیفت را. میدرخشد. زیر روشنیِ ماتمِ زرد جهان. می کشیدند. در گرگ و میشِ خلوت کوچه ی بن بست. بی گاه. انتهای فراری ک به هر سمت می کشید. غلت می خورم ـو از تخت پایین می افتم.



  • بـی ــتــ. اِل
به دست من میمیرم. آن وقت که شاخه نیلوفر کبود را، تعارف می کند.


  • بـی ــتــ. اِل

- می برین؟ من ی الف و ی ب دارم. همه چی به جای خودش بر می گرده.

+ چرا خواستی بری؟

- تا همینجا بلد بودم. فکر می کنم حالا مناسبه. کف خونی بلد بود. کف دستمو دید. گف ببین چه خط عمرت کوتاهه. منم باور کردم.



  • بـی ــتــ. اِل