غریـو بی ـهـــوده

۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۶ ثبت شده است

گذاشتن به کناری.
سیرِ موج های سبز.
تا منتهای کرانه ی آبی.
مادامی که باز بمانم. زین رهسپاری.
از خویش.
برهنگی از این بیداریِ وهم آلود. چنین ناراستیِ گرانی.
چه می ماند جز این. که از جان. بر تن آری؟
جز اعترافی. به بیگانگیِ بی حدی که می ماند به حائلی. پیرامونِ وجودی عاری از منطق.
دچار غربتی حزین.
در این خلقِ تنگ.
کین هستی جز به مرگ نزایدُ
روحِ لمسِ بی رمقی را. بفرساید.
به درد.
زین پس رفتنی بایدُ. رسوخِ مرددِ باوری. که مبادا هیچ بیش از این بدانی.
هیچ نخواهی دانست.
هیچ نخواهی.
می شوی تهوعِ ناگریزی از وازدگیِ مغولبی. پیش از هر قی کردن از دز های بالا. میان سرفه های خشکِ ملامتِ غیر. بر نتابی. زین هدر رفتن ها. که باشد تنها خود را انکار کنی.
  • بـی ــتــ. اِل
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • بـی ــتــ. اِل