غریـو بی ـهـــوده

۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

یادم می آورد. و باز تنها. آناتما.

دمادمِ نشستن در زرد تاکسی ها. فلایینگ. به بلندای صدای وینست. فراز همه ی نبودن ها. حجمی تنها از چکه ها. چکه چکه. قایم از آیینه و چشم ها. در آخرین فروغ تاریک نارنجی روز.
  • بـی ــتــ. اِل
ورود امن.
مرا به خاطر نسپار اما.
دیگر نیازی به این کار نیست چون.
و نه اصراری به نسپردنش.- که نیست ترس های ناشی از پی بردن دیگران. دیگر.
پاره می شود همه ی رشته ها.
+بگذارش روی میز. سرطان می گیری.
شاید جز مرگ های انتخابی، بهش فکر کرده باشم. بای دِ وِی. گذاشتن روی میز. بی هیچ منطق و نه حتی رغبتی.
بی هیچ انتخابی. بی شمار از کارهایی که به انجام می رسانم.
بی میلم؟ جوابش را نمی دانم. می بوسمت.
تنها.
  • بـی ــتــ. اِل
مرد.-ولى اونا نمیمرن.-نه؟
نه.
  • بـی ــتــ. اِل