دست زیر چانه می برد.
خیره.
ماندنی آغاز کند.
رامِ گُداری عاصی.
که به هر پیچی، دراز کند. کشش ممتد بی کرانش.
تمکین تکرار اوهام.
سپرده بودِ خود را. به نابودی.
مادامی ک این گدار. بر خود گرد کند. رهِ بی ثمر ـش.
میل رفتن دارد.
-بیا بشین این سیگارو بکش. بعد دوباره.
-خیره م. نگو هیچی.
-هنوز نگات نکرده؟
مویه ی آویزان چشم های ناسورش. می زند. طرحی از شوقِ بی رمقی.
میلی. نه به اندازه ی انجامی بر این راه.
هنگامی. تنها به قدر تن دادن بدین نومیدیُ گریز.
گریز. که بیش از این ماندن. به باور ابلهانه ی فریب خود ساخته ای، مانَد.
نیستم. نخاهم. چنین ابلهانه. بودی.
گاهشماری.
تا گذری یک دم. به خیالم. اثنا هجوم ازدحام. از قطاری. به قطاری.
گاهشماری.
تا بسودنِ چششِ کسالتِ چای پونه. نواختِ ملالِ هزیمتِ شاه کوبین.
گاهشماری.
تا به کج اندیشیِ مشروط. بر گرفتنِ شکلی ناگوار. از خوگیریِ وحشیانه یِ بر مسکن ها.
مسکن ها.
که ناگاه. به کسی مانست. به دلخواه فروغ. که نشاند مرا به زورقی. ز عاجها. ز ابرها. بلور ها. بِبُرد. به سرزمین شعر ها و شورها.
- یادته هر میوه ای بچه می کرد، میومدی نشون میدادی؟
- از کِی شد؟
- پاییز شد.
- الان ـاس دیگه نگاه کنه.
کین انتهای مدارِ سردِ بی حوصله را.
ماند خیره. و
روز نیامد.