غریـو بی ـهـــوده

۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

ماه سبز می شود. هنوز. در چشم اندازِ گمانی مردد.
مردد از تناسخی که برابرِ من نشسته بود.
معلق. از دمِ سردِ لبه ی آفاق.
مانده ام میان سقوط و هبوط. چنین دو راهیِ بی تمایزی.
سست می سازد. قدم ها را. بیش از این. به عقب.
باز گشتی ندارد. هر قدمی به سوی آن. که برداری.
بر داری. آویخته. به مرگ. می بافد تداومی بلند. از یاسِ تماشای تو. به خویشتنی که آخرین لبخند را از آن خود ساخته.
  • بـی ــتــ. اِل
حرف های بزرگتر از گلو.
ماورای ذهن نابسوده ی ظریف بی آلایش تو.
تلخ گفتنیُ
 بی رحم شدنی.
قدمی به واقعیت جلوتر. تا منی.
که نخاهم بود. در این قابِ سیاهِ تنگ حقیقت، جا شدنی.
و تنها ترجیحی بر تکرار بی وقفه ی دروغی چنین. در کله ی سخت سنگیِ من.
چنین گریزی. به بی زاری.
دانه ی سفیدِ مهلکِ بعدی.
به دنبال خود درمانیِ بی سببِ شیمیایی.
در پیِ جنونی که چنگ می زند از هر چه سرآمده.
از رخنه ی ویروسِ غریبِ سراسیمگی.
از هر چه سرآمده.
سرآمده؟
سرآمده!
تمام شد!
نه.
نه.
چنین نطقِ آلوده به منطقِ کثیف ـتان را. قی کنید. در مبال خانه هاتان.
که از دور های دورِ سیاه شده از عادت بسندگی. به اوهام حل شده در سمِ جزییاتِ کثیف خیال.
درد می کشد هنوز،
ناتمامی ها.
نا تمامی.
درد دارد.
هنوز. به اندازه ی تو.
هر روز. شود مکررِ ملالی باقی.
بازتابی شوم از. ابتلای روحی گران. دستخوشِ رخوتی هوار شده. در شب کوچک من.
در شب کوچک من.
تنها برای من.
  • بـی ــتــ. اِل

دست زیر چانه می برد.
خیره.
ماندنی آغاز کند.
رامِ گُداری عاصی.
که به هر پیچی، دراز کند. کشش ممتد بی کرانش.
تمکین تکرار اوهام.
سپرده بودِ خود را. به نابودی.
مادامی ک این گدار. بر خود گرد کند. رهِ بی ثمر ـش.
میل رفتن دارد.

-بیا بشین این سیگارو بکش. بعد دوباره.
-خیره م. نگو هیچی.
-هنوز نگات نکرده؟


مویه ی آویزان چشم های ناسورش. می زند. طرحی از شوقِ بی رمقی.
میلی. نه به اندازه ی انجامی بر این راه.
هنگامی. تنها به قدر تن دادن بدین نومیدیُ گریز.
گریز. که بیش از این ماندن. به باور ابلهانه ی فریب خود ساخته ای، مانَد.
نیستم. نخاهم. چنین ابلهانه. بودی.
گاهشماری.
تا گذری یک دم. به خیالم. اثنا هجوم ازدحام. از قطاری. به قطاری.
گاهشماری.
تا بسودنِ چششِ کسالتِ چای پونه. نواختِ ملالِ هزیمتِ شاه کوبین.
گاهشماری.
تا به کج اندیشیِ مشروط. بر گرفتنِ شکلی ناگوار. از خوگیریِ وحشیانه یِ بر مسکن ها.
مسکن ها.
که ناگاه. به کسی مانست. به دلخواه فروغ. که نشاند مرا به زورقی. ز عاجها. ز ابرها. بلور ها. بِبُرد. به سرزمین شعر ها و شورها.

- یادته هر میوه ای بچه می کرد، میومدی نشون میدادی؟
- از کِی شد؟
- پاییز شد.
- الان ـاس دیگه نگاه کنه.

کین انتهای مدارِ سردِ بی حوصله را.
ماند خیره. و
روز نیامد.

  • بـی ــتــ. اِل