دز های بالاتر.
جریان قرمزی. می گریزد به چاه.
خیز برداشت. دردی. به فکر های من. از دهان تو.
سر برافراشته به در. سایه ی من. بی سر.
فرو می برم در من. یک به یک. دانه های سفید.
دز های بالاتر.
تنها باید شد.
تنها، باید، شد.
قرارگرفته ای، بی حذر.
که سگ بریند روی هر چه موجب حذر ـستُ همه چیز.
که همه چیز، تنها دراز کردنِ گهِ حیات ـست از ماتحتُ این یبوست، عجب چیز وحشتناکی ست.
ماندنی بی تکلیفُ عاصی.
هنوز برای خود وقت می خَرم. از کشش زننده ی ناگوارِ انتزاعیِ یک اندوه.
میگزد. آوازی دور. استخوان ها را. پیچیده در پتو.
که سبز می شوند. به هر چه آن را تند کند.
سبز می شوم.