غریـو بی ـهـــوده

۳ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

دز های بالاتر.

جریان قرمزی. می گریزد به چاه.

خیز برداشت. دردی. به فکر های من. از دهان تو.

سر برافراشته به در. سایه ی من. بی سر.

فرو می برم در من. یک به یک. دانه های سفید.

دز های بالاتر.

تنها باید شد.

تنها، باید، شد.

قرارگرفته ای، بی حذر.

که سگ بریند روی هر چه موجب حذر ـستُ همه چیز.

که همه چیز، تنها دراز کردنِ گهِ حیات ـست از ماتحتُ این یبوست، عجب چیز وحشتناکی ست.

ماندنی بی تکلیفُ عاصی.

هنوز برای خود وقت می خَرم. از کشش زننده ی ناگوارِ انتزاعیِ یک اندوه.

میگزد. آوازی دور. استخوان ها را. پیچیده در پتو.

که سبز می شوند. به هر چه آن را تند کند.

سبز می شوم.

  • بـی ــتــ. اِل

جلوه شوق وجودی. در تنگنای کشاکش زردِ کسلِ پاییزی.

شاید فقط همان.

در کشاکشِ حظِ بلعیدن سمِ بی ثمری.

در آن تنگنا و همان.

می بری از خویشم. زین تنِ نزار. به وارستگی.

دست می ساییَم. به وضعِ درزِ درازی. متعفن. سوزناک. تا استخوان ها.

آمیزشِ دردناکی. در انبوهِ سفیدِ عادتِ مرگبارت.

فرو می بری. اندوهِ اختیارِ مرا.

ناگزیر می شوم. به هر آنچه دلخواه من است.

در فاصله ی تکرار مرگِ خاموشی. به کرات.


  • بـی ــتــ. اِل

آخر ی روز میریم دمِ ـش بهش میگیم ببخشید چته؟

که انکار کند به تکرار.

- نمی شناسمت.

قدمی به عقب رفت، باید. مادامی که سوتِ قطارِ ممتد، وجنات مات ـتان را، قرمز کند.


  • بـی ــتــ. اِل