غریـو بی ـهـــوده

۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

الان.

هستم جایی. دوست داشتنیِ آشنایِ غم انگیز.

تیک تاک عقربه های ـش را.

- گوش میدی؟

خیلی وقت پیش.

از کار افتادن.

  • بـی ــتــ. اِل

عقبم می کشد

چقدر برای تو معنی می دهم؟

سفت تر می گیرد

خود خواهی نیست؟

تاریکیِ سردت را بزرگ کن. فقط.

لایت. برای هیجده دقیقه و سی ثانیه. نقطه دوز می کند. به سفیدیِ کف های شناور.

  • بـی ــتــ. اِل
در فاصله ی میان دو مرگ
من
کنار خیسیِ غمناک تو
در سرم می کوبد
دنگ می شوم
بیمـناک از تلخیِ نقشِ از هم ریخته ی عذارت
مانده ای..
از ناکیِ انزوای مسریِ من
خوردت می کند
می روی. فرو. در خود. زیر انبوهی از زخم هایی که نشان نمی دهی.
می پیچم. از واهمه ی نگاه ـت. به خود. که به تاریکی ـست.
کنار خود از یاد می بری. مرا.
بهت زده.
میان خاموشی دیوانه کننده ای که دارم.
دست ـت را دور گردنم می پیچانی.
مادامیکه.
صورتم سیاه شود.
  • بـی ــتــ. اِل

در سر دارد

سر درد دارد

همه از آن همه تکرار ـست
دروغ می گوید
برداشته. دست از تکرار. دیگر.
یک حیوان مصنوعی بی حافظه شده. مثل بقیه ای ک بزرگسالان بودند.
حشره ای در مغزش.
استخوان های داخل جعبه.
باز نکن.
باز نکن.
گوش های ـت را بگیر.
او را می برند.
ندیدی. کجا بودند؟ کجا دیدند؟ تو نبودی. تو اینجا نبودی.
بوی گندـش از خاطرم نیست.
طعم ترس ـش را می مکم هنوز. سرگیجه. ترس های موهومی تکراری. بی هیچ دلیلی. منطقی داشتی قبل از این؟ قبل از بوسیده شدن ـت؟
مرا بردند. نبردند. او مرا برد. تا تنها نمانم.
ترس همه ی صورتم را سفید کرده بود. خشک بود دهانم.
من آنجا نبود. وانمود می کرد. به ترسیدن. تا که ثابت کند. بود خود را. اگر بیتا بود. ترسیده بود. بیتا اینجاست؟ نبود. انگار که هیچوقت بیتایی نبود.

  • بـی ــتــ. اِل