غریـو بی ـهـــوده

۱ مطلب در مرداد ۱۴۰۳ ثبت شده است

ماحصل ایامی که گذشت آن شد که بدانم ما همواره در دریافت یکدیگر ناقص و درازدست می مانیم. درازدستی به حقیقتی که از درک آن به واقع مستأصلیم. و گاه از روی بلاهتی بی انتها، خودخواهانه آن را منحرف می سازیم تا معنای درستی در گمان احمقانۀ ما پیدا کند. تنها محض آنکه خود را فاتح میدانی نشان دهیم که هیچ نشانی از آن در دست نداریم. و چیزی بیشتر از میل سیری ناپذیر عده ای به این فتوحات رقت انگیز، مرا به تهوع وا نمیدارد.

دوران درازی بود برای روزها با کسی نگفتن. برای روزها به جا ماندن و از ضمیرهای مرداری زدوده شدن. ضمیرهایی بسوده و دست مالی شده. ضمیرهایی ساختگی و بزک شده.

دوران درازی بود و هنوز. انتهایی برای آن نمی بینم.

مگر. با دست درازی به سرمایۀ پدری. هدایتی که همواره قریب من است.

 

  • بـی ــتــ. اِل